دستانم را ،
صدای تلخم را ،
به شب هایی که به تو جان کندم ،
به عطر تنت که هرچز نچشیدم ،
به این فلسفه های زجر آورم ..
به سرطانی که در انتظارم سیگار می کشد ،
به منی که نوشته هایم بی تعمق ،
ناتوانی و بیچارگی را قی می کنند ..
مرا به یاد آور ،
به مردی ترسیده از چوبه ی دار ،
به تلویزیون های رنگی ،
به فوتبال های آخر شب و تخمه هایش ..
و کولر تاکسی های ایران ،
مرا به یاد آور ،
به هوس سک*س در کتابخانه ،
به بی تحملی های دیوانگی ،
به فیلم های ندیده ،
به سرنوشتی مغموم ..
"اشتباه نکن ، این یه شعر عاشقانه نیست" ..
مرا به خاک بسپار ،
به نوشته های نخوانده ام ،
به عذاب های دنیوی ام ،
به شیطانی که هبوط کرد ،
به مرگی که فراموش شد ..
..