چقدر غمگین است ،

که در تصوراتم پای بر لب پنجره می گذارم ،

بازدمی فاصله است تا سوگ مادرم ،

سیگاری مانده است تا خون این جسم را بریزم ،

اما ..

افسوس که چقدر زمین نزدیک است ..